مرور یک جنایت
تاریخ انتشار: ۲۳ شهریور ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۰۰۹۸۱۹
تاریخ ۷۵ ساله رژیم صهیونیستی از بدو اشغال فلسطین مملو از اقدامات تجاوزکارانه و جنایت های بیشمار علیه ملت فلسطین، کشورهای همسایه از جمله لبنان، سوریه، مصر، عراق و دیگران است.
برخی از آنها مانند کشتارهای دیریاسین (۹ آوریل ۱۹۴۸- ۲۰ فروردین ۱۳۲۷)، دوایمه (۲۹ اکتبر ۱۹۴۸- ۷ آبان ۱۳۲۷)، کفرقاسم (۲۹ اکتبر۱۹۵۶- ۷ آبان ۱۳۳۵) شجاعیه(۲۱ جولای ۲۰۱۴ -۳۰ تیر ۱۳۹۳)، حمله به مدرسه سازمان ملل(۳۰ جولای ۲۰۱۴- ۸ مرداد ۱۳۹۳) و جنایت صبرا و شتیلا در تاریخ ثبت شده و برخی دیگر نظیر زنده سوزاندن اسرای مصری و کشتار کودکان یهودی مهاجر به خاطر پنهانکاری های مقام های این رژیم یا به صورت کامل علنی نشده یا بخش هایی از آن علنی شده و با گذشت زمان به خاطر برخی افشاگری ها بیشتر آشکار می شود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
دو اردوگاه آوارگان فلسطینی صبرا و شتیلا در بیروت غربی پایتخت لبنان از جمله ۹ اردوگاه اصلی است که مردم فلسطین به دنبال اشغال سرزمین خود از سوی صهیونیست ها مجبور شدند، در آن اسکان یابند و هر روز برای بازگشت به وطن خود لحظه شماری می کنند.
البته این دو اردوگاه امروزه با گذشت ۷۴ سال از اشغال فلسطین از شکل مجزا، اسکان موقت و نصب چادر خارج شده و مملو از ساختمان های چند طبقه ساخته شده با بلوک های سیمانی، سیم های برق بی شمار متصل به ساختمان ها، کوچه های تنگ و باریک و جمعیت کثیر است و در مغازه های آن انواع کالاهای مورد نیاز ساکنان و مردم لبنان ارزانتر از دیگر مناطق یافت می شود.
قدمت بیش از ۷ دهه ای این اردوگاه موجب شده است تا بخشی از تاریخ آوارگان فلسطین و روزگاری باشد که بر آنان در طول دوران آوارگی گذشته است.
با ورود به اردوگاه و گذشتن از خیابان اصلی پر سر و صدا با بلندگوهایی که برای تبلیغ انواع کالا از سوی فروشندگان در بخش بیرونی مغازه که خود اندازه داخل مغازه است، نصب شده و مرتب جملات نظیر "خمسین لیره" (پنجاه لیره) را تکرار می کند و با ورود به کوچه های باریک ناگهان به یک نقاشی دیواری برخورد می کنی که یادآور تاریخ یک جنایت هولناک از سوی نظامیان رژیم صهیونیستی و وابسته های آن در قلب بیروت است.
آری جنایت صبرا و شتیلا به خاطر اوج درنده خویی و شقاوت عاملان و آمران آن در کشتار نزدیک به ۳ هزار و ۵۰۰ نفر از آوارگان فلسطینی در ۱۶ تا ۱۸ سپتامبر ۱۹۸۲ ( ۲۵ تا ۲۷ شهریور ۱۳۶۱) موجب خشم افکار عمومی جهان حتی در اروپا و کشورهای غربی به عنوان حامیان همه جانبه اسرائیل و برگزاری راهپیمایی های اعتراضی گسترده شد.
در جریان برگزاری اعتراضات اروپایی ها نیز کار به جایی رسید که کارکنان و دست اندرکاران خطوط هوایی ایتالیا خواستار تحریم خط هوایی اسرائیل (عال) به خاطر این جنایت شدند و حتی مردم اروپا با ترکیب نازیسم و اسرائیل عبارت نازیسرائیل را برای نشان دادن میزان خشم خود از این کشتار و جنایت ابداع کردند. یکی از دبیرستان های فرانسه در اعتراض به این کشتار تعطیل شد و شماری از فرانسویان در اعتراض به این جنایت خواستار قطع روابط فرانسه و رژیم صهیونیستی شدند.
علاوه بر این با توجه به جریحه دار شدن افکار عمومی مردم سراسر جهان مجمع عمومی سازمان ملل متحد در ۱۶ دسامبر ۱۹۸۲ با محکوم کردن این کشتار آن را نسل کشی نامید و قطعنامه ای در محکومیت آن با ۹۸ رأی موافق در مقابل ۱۹ رأی مخالف و ۲۳ رأی ممتنع کشورهای غربی تصویب کرد.
مقام های رژیم صهیونیستی نیز با توجه به فشار افکار عمومی مجبور شدند در فوریه ۱۹۸۲ کمیته تحقیقاتی را با عنوان کاهان تشکیل دهند و اعضای این کمیته در پایان بررسی های خود آریل شارون فرماندهٔ محلی نیروهای دفاعی این رژیم را در منطقه به دلیل سهلانگاری و دستکم گرفتن واکنش فالانژهای مارونی لبنان مقصر اعلام کرد.
در سال ۱۹۸۳ نیز کمیسیونی به ریاست شان مک براید رئیس وقت مجمع عمومی سازمان ملل تاکید کرد که اسرائیل به عنوان نیرویی که اردوگاه را تحت کنترل داشت، در این خشونت مقصر است.
به همین خاطر از سال ۱۹۸۲ میلادی به بعد بود که شارون لقب جدیدی با عنوان قصاب صبرا و شتیلا گرفت و بعد از آن همه قصاوت و بی رحمی علیه آوارگان فلسطینی حتی زنان و کودکان بی گناه مدعی شد که خود فلسطینیان برای انتقام از یکدیگر در این اردوگاه دست به کشتار علیه هم زده اند در حالی که اسناد افشا شده بر خلاف این را نشان می دهد.
روزنامه صهیونیستی "یدیعوت آحارونوت" ۲۸ خرداد ۱۴۰۱ بخشی از اسناد محرمانه جنایت کشتار آوارگان فلسطینی را در دو اردوگاه صبرا و شتیلا منتشر کرد.
در این اسناد جزییات نشست های پس از جنایت صبرا و شتیلا و تلاش صهیونیست ها و هم پیمانان لبنانی آن ها در حزب کتائب برای چاره جویی و فریب افکار عمومی در سال ۱۹۸۲ فاش شده است.
در این گزارش با اشاره به این که یک ماه پیش از جنایت صبرا و شتیلا برخی از مسئولان سازمان جاسوسی اسرائیل (موساد) و نظامیان ارتش رژیم صهیونیستی، اعضای پارلمان لبنان را با زور سلاح مجبور به انتخاب بشیر جمیل رئیس حزب کتائب به عنوان رئیس جمهوری لبنان کرده بودند، آمده است، دو روز پس از جنایت مزبور یعنی روز ۱۹ سپتامبر نیز نشست محرمانه ای بین اسرائیلی ها با سران حزب کتائب با حضور رافائل ایتان رئیس ستاد ارتش، امیر دروری فرمانده منطقه شمالی، مناحیم نیفوت مسئول روابط خارجی موساد در مرکز بیروت با هدف راه های مقابله با موج اعتراضات به این جنایت برگزار شده است.
در این اسناد آمده است که ایتان در این جلسه از وسعت این جنایت که توسط نیروهای حزب کتائب و در انتقام از ترور بشیر جمیل انجام داده بودند، وحشت زده و عصبانی بود زیرا دنیا با مشاهده تصاویر صدها جنازه در شوک فرو رفته بود و مسئول این جنایت را اسرائیل می دانستند.
به نوشته یدیعوت آحارونوت، اسرائیلی ها این نشست را فقط برای کاهش پیامدهای این جنایت ترتیب داده بودند و هدف آن ها سرزنش سران حزب کتائب نبود و تنها برای توافق بر سر یک داستان و روایت واحد از این حادثه جمع شده بودند.
ایتان در این جلسه به فرماندهان کتائب می گوید که می ترسد تا این اعتراض جهانی پس از جنایت مزبور به خروج نیروهای اسرائیل از بیروت منجر شود.
وی به فرماندهان کتائب می گوید: یکی از شماها باید به سرعت موضوع را توضیح دهد و به انجام آن اعتراف کنید و بگویید که آنچه اتفاق افتاده خارج از کنترل شما بوده است.
ایتان به آن ها پیشنهاد می دهد که اعلام کنند که این جنایت بخشی از مقابله ارتش سوریه با مسیحی های لبنان است و بخشی از قربانیان نیز به درگیری میان ساکنان دو اردوگاه صبرا و شتیلا مربوط می شود.
جوزف ابوخلیل از فرماندهان کتائب می گوید: شما از ما می خواهید که مسئولیت کشتار را برعهده بگیریم و در شرایط کنونی این امکان پذیر نیست زیرا ما به طور مرتب این موضوع را رد کرده ایم.
در پایان جلسه، ایتان می گوید: ما موضع خود را اعلام کردیم و آنها (حزب کتائب) موضوع را بررسی می کنند و تصمیم می گیرند ولی همه چیز معلوم است.
این افشاگری ها اکنون و بعد از ۴۰ سال از گذشت جنایت مزبور در حالی صورت می گیرد که شارون قصاب صبرا و شتیلا در طول ۸۵ سال عمر ننگین و مرگ نکبت بار خود با توجه به داشتن سمت های مختلف، در ادامه نیز اقدامات مشابه دیگری را در سایه حمایت های کشورهای غربی و به خصوص آمریکا و انگلیس و بدون هراس از تبعات آن مرتکب شد.
وی در مدت حیات سیاسی خود با داشتن سمت هایی چون نمایندگی مجلس(کنست)، مشاور امنیتی نخست وزیر، وزارت جنگ، کشاورزی، صنعت و بازرگانی، زیرساخت های ملی، مسکن و ساختمان، خارجه رژیم صهیونیستی و در نهایت نخست وزیری، علاوه بر کشتار صبرا و شتیلا جنایت های دیگری نظیر ورود به مسجد الاقصی در سال ۲۰۰۰ و اعتراض فلسطینی ها به این اقدام و آغاز انتفاضه الاقصی و سرکوب شدید معترضان، دستور برای ترور «شیخ احمد یاسین» بنیانگذار جنبش اسلامی فلسطین (حماس) و «عبدالعزیز رنتیسی» دبیرکل وقت جنبش مقاومت اسلامی فلسطین از سوی کماندوهای اسرائیلی و ده ها مورد مشابه انجام داده است که در آینده افشا خواهد شد.
شارون بعد از اقدامات جنایتکارانه که بخشی از آنها اعلام شده و شاید بخشهای دیگری در آینده افشا شود به مدت ۸ سال در کما ماند و پس از مشکلات زیاد بستری ماندن به صورت ثابت ناشی از نداشتن هوشیاری در ۲۱ دی سال ۱۳۹۲ به خاطر از دست دادن علایم حیاتی مرد.
با گذشت ۴۰ سال از این جنایت هر سال همزمان با 16 سپتامبر سالروز جنایت مزبور، مردم فلسطین و مسئولان و فرماندهان گروه های مقاومت همچنان با برگزاری مراسم بر فراموش نشدن یاد ونام قربانیان صبرا و شتیلا تاکید کرده و خواستار تحقیقات بیشتر در خصوص عوامل آن هستند.
در همین ارتباط روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارونوت در جریان افشاگری های اخیر خود درباره زمینه های پیش از کشتار مزبور می نویسد، شارون وزیر جنگ وقت رژیم صهیونیستی، رافائل ایتان رئیس ستاد کل و فرماندهان کتائب برای اشغال بیروت به توافق رسیده بودند.
شارون بارها در کنست متعهد شده بود که وارد بیروت نشود ولی در جلسه ای که با فرماندهان ارتش در دفتر کار خود برگزار کرده، خواستار نابودی بخش جنوبی بیروت که اردوگاه های فلسطینی نشین و نیروهای سازمان آزادیبخش قرار داشتند، شده بود و از آن ها خواسته بود تا هر چه را که قابل نابود کردن است، نابود کنند.
یدیعوت آحارونوت با اشاره به این که اسناد محرمانه سازمان اطلاعات نظامی رژیم صهیونیستی (امان) اطلاعات دیگری را درباره حزب کتائب فاش می کند، افزود، نیروهای کتائب از حضور نظامیان اسرائیلی برای نفوذ به هر منطقه استفاده می کردند که پیش از آن تحت تسلط آن ها نبود و در این مناطق اقدام به از بین بردن مخالفان خود می کردند.
علاوه بر این سازمان اطلاعات نظامی رژیم صهیونیستی فاش کرده است که مناخیم بگین نخست وزیر وقت این رژیم اجازه اشغال بیروت را به شارون داده بود ولی این موضوع پس از اشغال بیروت به کابینه اسرائیل ابلاغ شد.
با اینکه پس از اشغال بیروت فقط یک دفتر و تعداد کمی از اعضای سازمان آزادیبخش فلسطین در این شهر مانده بودند، ولی شارون به حزب کتائب اعلام کرده بود که هزاران نفر از آن ها در شهر حضور دارند و بر این اساس با دستور وی و با همکاری حزب کتائب فاجعه کشتار اردوگاه های صبرا و شتیلا انجام شد.
در جریان این کشتار علاوه بر این که بیش از ۳ هزار و ۵۰۰ نفر از ساکنان اردوگاه اعم از زن، مرد، پیر و جوان و خرد و کلان قتل عام شدند، برخی از افراد نیز ناپدیده شدند و تاکنون از سرنوشت آنان خبری در دست نیست.
برخی از فلسطینی ها که در جریان این کشتار اعضای خانواده خود را از دست داده اند، همچنان در جریان برگزاری مراسم یادبود قربانیان آن با در دست داشتن تصاویری از عزیزان خود خواستار تعیین سرنوشت آنان هستند و بر این خواسته تاکید دارند.
فرجام سخن این که با توجه به عمق فاجعه و جنایت مزبور جا دارد تا با توجه به این که گزارش کاملی در ارتباط با این اقدام تاکنون از سوی کمیته مستقل و بیطرفی تهیه و منتشر نشده است، کشورهای اسلامی در تشکل های موجود خود تلاش کنند تا با تشکیل یک کمیته و یا گروه تحقیق نسبت به شناسایی زوایای دیگری از این جنایت به خصوص افراد ناپدیده شده در جریان آن اقدام کنند.
منبع: خبرگزاری ایرنا برچسب ها: مسجدالاقصی ، بیروت ، رژیم صهیونیستی ، فلسطینمنبع: ایران اکونومیست
کلیدواژه: مسجدالاقصی بیروت رژیم صهیونیستی فلسطین جنایت صبرا و شتیلا یدیعوت آحارونوت آوارگان فلسطینی فرماندهان کتائب رژیم صهیونیستی آوارگان فلسطین اشغال بیروت افکار عمومی دو اردوگاه حزب کتائب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت iraneconomist.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران اکونومیست» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۰۰۹۸۱۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
جنایت زندان دولهتو + تصاویر | خود مشاهده کردم که آنان را جلوی کاروانهای عروسی سر میبریدند...
به گزارش همشهریآنلاین، امروز ۱۷ اردیبهشت چهل و سومین سالروز بمباران زندان دولهتو در نقطه صفر مرزی ایران و عراق در سال ۱۳۶۰ است.
به دنبال شکست نقشههای شوم و توطئههای حامیان غربی و عبری رژیم پهلوی و عقیم ماندن سیاستهای براندازانه دستنشاندگان و تهماندههایِ آنان در ایران، سران و امرای فراری رژیم پهلوی به جنایتکاران رژیم بعث عراق و حزب منحله دموکرات کردستان ایران که به آن سوی مرزهای ایران در استان کردستان عراق فرار کرده بودند، دست همکاری دادند و در مدیریت واحدهای نظامی، زندانها و شکنجهگاههای رژیم بعث عراق این منطقه سهیم شدند.
در غائله کردستان در منطقه غرب کشور، کومله و حزب منحله دموکرات کردستان اقدام به اسیر کردن و دزدیدن رزمندگان ایرانی و انتقال آنان به زندان دولهتو کردند و به غیرانسانیترین اصول و شیوهها با آنان رفتار میکردند تا به خیال خود از نظام جمهوری اسلامی ایران و مدافعانش انتقام بگیرند.
آنان که از بدو شروع جنگ تحمیلی علیه ایران اسلامی در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ در کنار اربابانشان، از تجاوزها و یورشهای غافلگیر کننده ارتش رژیم بعث به مناطق مسکونی استانهای مرزی ایران سر از پای نمیشناختند، انواع شکنجههای جسمی و روحی را روی اسیران جانبرکف بسیجی، سپاهی، ارتشی، سرباز، ژاندامری و پیشمرگهای مسلمان کُرد پیاده میکردند تا آتش عقدههای خود را فرو بنشانند.
نمونه این سفاکان بیرحم، عبدالله سرخه و سروان امیدی رییس زندان دولهتو و خواهرزاده عبدالرحمن قاسملو دبیرکل حزب منحله دموکرات کردستان ایران بودند.
سروان امیدی بازجویی، اعترافگیری و محاکمه رزمندگان جبهه حق علیه باطل و افرادی که در جریان ناآرامیهای کردستان توسط گروهکهای تروریستی کومله و دموکرات، دزدیده و اسیر میشدند را به شکنجهگران واحد قضایی حزب دموکرات کردستان که اکثرا از افسران فراری ارتش شاه بودند، سپرده بود.
او با مشورت و همراهی امرا و ارتشیان رژیم معدوم پهلوی به خصوص عبدالله سرخه و سرگرد ایرج سلطانی که تا ۲۷ ماه قبل خلبان مخصوص بالگرد اشرف پهلوی بود و اکنون مسؤول منطقه اشنویه در دفتر سیاسی حزب منحله دموکرات، جنایتهای بیحساب و کتاب بسیاری را در زندان دولهتو علیه اسرای شیعه، سنی و کرد برنامهریزی و اجرا کرد.
محدوده زندان دولهتو فاجعه زندانزندان دولهتو با ۸ اتاق و ظرفیت ۲۱۳ زندانی بین دو شهر سردشت - پیرانشهر در شمالغرب پیرانشهر بعد از روستاهای میرآباد و مزرعه به سمت مرز عراق در منطقه آلواتن ساخته شده بود و رزمندگانی ایرانی که به دست گروهکهای تروریستی کومله و دموکرات و سایر خرده گروهکهای وابسته دستگیر میشدند به این زندان منتقل میشدند.
براساس اسناد باقی مانده از دوران جنگ تحمیلی با اطلاع ارتش رژیم بعث عراق از عملیات مشترک ارتش و سپاه پاسداران برای آزادسازی منطقه کردستان ایران، جنگندههای رژیم بعث در هماهنگی کامل با نیروهای حزب دموکرات منحله ایران زندان دولهتو را بمباران کردند.
در شب حادثه ۲۰۰ نفر از اسرای ایرانی در این زندان زندانی بودند. همان شب از مقامات ارتش بعث دستور میرسد دست و پای زندانیان را غل و زنجیر کنند و زندانبانان و شکنجهگران از محدوده زندان که در منطقهای کوهستانی و صعبالعبور بود، دور شوند. مسوولان زندان نیز با نصب پارچههای سفید بر فراز زندان موقعیت آن را برای هواپیماها و هلیکوپترهای رژیم بعث مشخص کردند.
با خروج نیروهای مزدور از منطقه دو فروند میگ عراقی زندان و منطقه اطراف آن را بمباران کردند و تعداد زیادی از اسرای ایرانی را به شهادت رسانده و تعداد بیشتری را زخمی کردند. دقایقی بعد بالگردهای عراقی با حضور در آسمان منطقه، تیر خلاص را با شلیک راکتها و رگبار مسلسلها به زندانیان زخمی زدند.
براساس آمار از ۲۰۰ زندانی ایرانی زندان دولهتو ۵۵ نفر به شهادت رسیدند و ۵۵ نفر زخمی شدند و ۹۵ نفر هم سالم ماندند.
زندانیان به جامانده از این جنایت وضعیت وخیم اسرای ایرانی را اینگونه شرح کردند: «موقعیت داخلی زندان مشابه اصطبل اسب بود. این وضعیت علاوه بر شکنجه و بیگاری مستمر، نگهداری در سرمای شدید کوهستان، وضعیت بد اسکان و تغذیه و فقدان اولیهترین امکانات بهداشتی و درمانی بود.
غذای زندانیان شامل، تکهای نان و کاسهای آب و نخود پخته یا آب گوجه و بعضی مواقع هم گندم بود.»
تصویری از منطقه دولهتو که زندان حزب دموکرات کردستان ایران در آنجا بوده است خاطره اولداوود خاکپور مروستی معروف به صلواتی از زندانیان دولهتو در خاطرهای از نحوه زندانی شدنش در زندان دولهتو و وقایع آن، گفت: «نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران در روزهای آغازین خود به سر میبرد که غائله کردستان به راه افتاد. دشمنان نظام مقدس جمهوری اسلامی با حربه براندازی نظام توسط گروهکهای فرصتطلب سعی داشتند در کردستان جنگ داخلی به وجود آورند البته گروهک نهضت آزادی هم با شعار «خودمختاری برای کردستان و آزادی برای ایران» این آتش را دامن میزد.
بعد از انقلاب به عنوان نیروی جهادی مخابرات، به همراه مرحوم سید مهدی موسوی و شهید صدرالله نوری عازم کردستان شدیم.
این شهر پس از انقلاب مورد تاخت و تاز ضد انقلاب و نفوذیهای صهیونیست قرار گرفته بود و ما هم به همین دلیل در مخابرات کردستان به عنوان خدمتگزار جهادی در حیطه مخابرات مشغول شدیم. از تاریخ ۱۳ خرداد تا ۲۵ شهریور ۱۳۵۹ در کردستان بودم.
من در لحظه دستگیری ۲۶ سال داشتم. ۵ روز قبل از شروع جنگ تحمیلی ما به دست نیروهای ضد انقلاب دموکرات اسیر شدیم. آن روز من، موسوی و نوری رفته بودیم برای رسیدگی به مشکل دکل مخابراتی که نزدیک کامیاران منفجر شده بود. موقع برگشتن به فرودگاه سنندج بودیم که دموکراتها ما را با در ایستگاه بازرسی دستگیر کردند و حدود ۳۷ ماه در اسارات خود نگهداشتند.
ابتدای دستگیری بردنمان به زندان دولهتو که حدود ۲۰۰ نفر توسط ضد انقلاب در آنجا اسیر شده و نگهداری میشدند.
به محض دستگیری رادیو همان شب خبر اساراتمان توسط ضد انقلاب را اعلام کرد و خانواده من هم از همین طریق متوجه شده موضوع شدند. مادرم بعد از آزادی برایم تعریف کرد که «آن شب با شنیدن خبر اسارتت به خدا گفتم اگر اسارات تو برای اسلام لازمه، من راضی هستم و اگر آزادیت هم برای اسلام مفیده باز من راضی هستم.»
ضد انقلاب متشکل بود از دموکرات، به رهبری قاسملو، کومله به رهبری شیخ عزالدین حسینی و یکسری از گروهای دیگری مانند منافقین که به فراماسونری هم وصل بودند. آنها مجموعهای برای براندازی در شهرهای غربی ایران مثل کردستان، آذربایجان غربی و شمال کرمانشاه به راه انداخته بودند که با انجام کارهای ایذایی جریاناتی مانند اشغال منطقه و محاصره شهید چمران را پیش آوردند.
ضدانقلاب با اطلاعاتی که داشت و با توجه به اینکه انقلاب نوپای ما هم فاقد ارتش و سپاه بود توانست با استفاده از این موقعیت اعلام جنگ مسلحانه کند. هر نیرویی که به عنوان مدافع انقلاب وارد عرصه میشد با برخورد آنها مواجه بود. دموکراتها از اسرا به عنوان نیرویی که بتوانند علیه حکومت مرکزی فشار وارد کنند استفاده میکردند، حالا این افراد هر که میخواستند باشند. آنها میخواستند با فشار از دولت موقت برای خود امتیاز بگیرند. این گروهکها اسم کردستان را هم گذاشته بودند «کردستان بزرگ» یا به قول کردها «کردستان گوره».
شاخههای مختلفی از ضد انقلاب هم که در راس آنها سازمان سیا و ک. گ.ب روسیه بود، در کردستان حضور داشتند.
دولهتو روستایی از روستاهای کردستان است که در نقطه صفر مرزی در شمال غرب سردشت بین مرز ایران و عراق قرار دارد. این روستا با روستاهای آلواتان، میرآباد و مزرعه همسایه است و با عراق نیز مرز مشترک دارد. زندان دولهتو در همین روستا واقع بود، با یک چهار دیواری مشخص در کنار رودخانه و هشت اتاق و ۲۱۳ زندانی.
در حقیقت در این زندان معجونی از همه گروهها بود، از بچههای جهاد، سپاه، ارتش، بسیج، ژاندارمری، پیشمرگان مسلمان و همه نیروهای عادی و انقلابی مناطق غرب بودند که از همدان، کردستان، کرمانشاه، آذربایجان غربی و شرقی دستگیر شده بودند. اسرا با فرهنگها و دیدگاههای مختلفی بودند.
بسیاری از بچهها با همه مشکلاتی که بود تا آخر بر سر عقاید خویش ماندند اما به هر حال شرایط سخت زندان به برخی بیشتر فشار میآورد. شرایط به گونهای بود که در یک شبانه روز یک تکه نان و یک کاسه آب نخود به زندانیها میدادند. همچنین بیگاری هایی که از بچهها میکشیدند برای جمع آوری هیزم و روشن کردن آتش برای دیگ غذا و کتک زدنهایشان بسیار اذیت کننده بود. سختتر این بود که ما نه زیر نظر هلال احمر بودیم و نه صلیب سرخ جهانی و نه حکومت. ما با یک مشت افراد مزدور و بی چارهای طرف بودیم که خودشان هم نمیدانستند میخواهند با ما چه کنند.
در مقابل سختیهای زندان دولهتو شاید زندانهای «ابوغریب» و «گوانتانامو» هیچ باشد. به خاطر فشارهای زیاد، جا زدن بین بچهها به فراخور زمان و مکان بود. سختیهای زیاد زندان باعث میشد خیلیها به اصطلاح ببرند. البته اغلب این بریدنها در خفا بود و بچهها به محض اینکه حال روحیشان بهتر میشد دوباره بر اعتقادات خود میایستادند. اما آنهایی که زیر فشار و شکنجه کم میآوردند ممکن بود برای آزادی خودشان کارهایی خلاف شان خود و ما انجام دهند تا شاید گروههای مخالف زمینه فرارشان را فراهم کنند و یا لااقل کمتر اذیت شوند. عدهای از اسرا که مثلا سرباز بودند میگفتند برای حفظ جانمان هر کاری که بتوانیم باید انجام دهیم.
یکی از اسرای آنجا شهید «مهندس مهدی یزدان پناه» از بچههای اصفهان بود که مهندس کشاورزی بود. یزدانپناه به همراه چند نفر از دوستانش مانند مهندس اسلامی و الهی، مسؤول گروه ۷ نفره تقسیم اراضی در کردستان بودند که به اسارات گروه دموکرات در آمده بودند. مهندس یزدانپناه با ردههای بالای ضد انقلاب که برخورد میکرد با وجود جراحتی که داشت موضع خود را بسیار شفاف و روشن بیان میکرد. شهید یزدانپناه در زندان بچهها را هدایت میکرد و در زمانهای مختلف به بچهها میگفت که چه موضعی بگیرند در حقیقت ایشان بچهها را در زندان رهبری میکرد و استاد اخلاقمان هم شده بود.
آنجا فردی بود به نام «ایرج سلطانی» که به او میگفتند «امیر خلبان». سلطانی کسی بود که در کودتای نوژه حضور داشته و فراری بود. او کسی بود که مزدوری را به حد اعلای خودش رسانده بود و مسؤولیت داشت تا ارتشیهایی را که در زندان بودند تحریک کند. به آنها میگفت: «طولی نمیکشد که این نظام سرنگون میشود، شما خودتان را کنار بکشید.» بعضیها مثل او بودند اما برنامه مشخصی برای شستشوی مغزی نبود.
امثال امیر خلبان به مقدسات نظام فحاشی میکردند و موقع خواندن نماز اذیتمان میکردند. نمیگفتند نماز نخوانید ولی کسانی که نماز میخواندند را کتک زده و وادار به بیگاری میکردند. آنقدر به بچهها سخت میگرفتند که بچهها واکنش منفی نشان دهند. امیر خلبان در بمباران دولهتو شاخص بود، به عنوان کسی که مزدوران را راهنمایی میکرد.
اوایل اردیبهشت سال ۱۳۶۰ اوضاع سیاسی در کردستان مختل شده بود. چون کردها گروههای مختلفی بودند و همگی میجنگیدند، کم کم این سوال برای بعضی از گروهها پیش آمد که آنها چرا میجنگند؟ آیا این جنگ عراق علیه ایران است؟ یک جنگ خارجی است یا ایرانی؟ اگر میگفتند خارجی است که توجیهی برای مردم و آنهایی که آورده بودند و از آنها به عنوان جنگجو استفاده میکردند نداشتند، لذا باید به گونهای پاسخ این قبیل سوال آنها را میدادند.
از آن طرف نگهبانهای زندان و مامورین مختلفی که کارها را انجام میدادند از قبیل کسانی که مایحتاج زندان دولهتو را تامین میکردند، یا به داخل خاک عراق میرفتند و آذوقه میآوردند هم دیگر حوصله نداشتند، از طرفی هم، همه به دموکراتها میگفتند شما وابسته هستید. چندین عامل دست به دست هم داده بود تا دموکراتها به فکر تازهای بیفتند. همان روزهای اول اردیبهشت بود که چند فروند هواپیمای عراقی برای شناسایی به منطقه آمدند و زندان را شناسایی کردند، من به یاد دارم هواپیماهایی را که آمده بودند.
همان روزی که هواپیماهای عراقی برای شناسایی آمده بودند ساعت ۷ صبح بود. دیدم که امیر خلبان که چند نفری را هم کشته بود روی پشت بام زندان ایستاده و به آسمان نگاه میکند، انگار منتظر بود. آن روز در فضای باز زندان روی زمین چمن، من کنار شهید مهدی یزدانپناه نشسته بودم و داشتم با ایشان صحبت میکردم. ساعت ۱۱ شده بود، ناگهان سوت زدند و اعلام کردند که سریعا برویم داخل اتاقهایمان. در همان حال من دیدم که یک هواپیمای سفید فکر کنم سوخو ۲۳ یا ۲۵ بود وارد فضای ایران شده، هواپیما که وارد شد، کلا این قضایا پنج دقیقه هم طول نکشید که بلافاصله صدای غرش آنها بلند شد، آمدن هواپیما هم به این صورت بود که از خاک عراق آمد روی کوههای اطراف چرخی زد و آمد روی زندان. بعد هم آنچنان صدای مهیبی آمد که خیلی عجیب بود. آمد پایینتر و یک بمب انداخت آن سوی زندان، بعد هم بمبهای بعدیاش را همان حول و حوش ریخت و رفت. سپس هواپیمای دوم آمد، این هواپیما هم مثل همان اولی چهار بمب خود را ریخت روی طرف دیگر زندان و رفت.
جالب اینجا بود که موقع بمباران حتی نگهبانها هم رفته بودند و غیر از یک نگهبان که آن هم بر اثر ترکش، کمرش قطع شده بود هیچ نگهبانی حضور نداشت. یعنی نگهبانها هم در جریان این توطئه و همدستی دموکرات و رژیم بعثی بودند. فقط ما داخل زندان بودیم. هواپیمای اول دوباره برگشت، اما این بار بمب نریخت و فقط رگبار گلوله بود که بر محوطه زندان میبارید. یادم میآید وقتی همین هواپیما در مرتبه اول آمد و بمب ریخت، پنجره اتاق کنده شد و افتاد روی سر ما. بچه ها همگی فریاد الله اکبر سر میدادند.
کریم غفاری، مسئول آموزش و پرورش کامیاران مغزش از هم پاشیده بود و تا ساعت چهار بعدازظهر هم چون قلبش سالم بود زنده ماند. فقط خرناسه میکشید تا اینکه به شهادت رسید.
وحشتی سنگین بر سراسر زندان حاکم شده بود. همه آن قضایای مرگبار طی پنج دقیقه لعنتی به وقوع پیوسته بود. همه چیز به هم ریخته بود، اتاقها ویران شده بودند. ۵۵ نفر شهید و ۵۵ نفر زخمی نتیجه همان پنج دقیقه بود. البته حدود ۹۰ نفر هم سالم بودیم.
در آن لحظات هیچ اندیشهای جز کمک به بچههای شهید و زخمی در مخیلهمان نمیگذشت. هیچ کس توان نداشت در آن لحظات از زندان بگریزد. در حال جمعآوری شهدا و زخمیها بودیم که دیدیم دو سه فروند هلیکوپتر از آسمان عراق به طرفمان میآید، هلیکوپترهای سیاه و توپدار که هیبت و شکل خاصی داشتند و شروع کردند به شلیک رگبار. وقتی اینگونه شد ما دوباره محوطه را ترک کردیم و به اطراف گریختیم. هلیکوپترها کارشان را که انجام دادند دو سه چرخی زدند و چون هیچ سر و صدایی نبود. ما سالمها همگی لابهلای درختها پنهان بودیم، آنها منطقه را ترک کردند.
پیکر شهدا و زخمیها را آوردیم کنار رودخانه، یادم میآید که سربازی هم در میان بچهها در حال شهادت بود، از کمر به پایین نداشت، من ناگهان خواهر زاده قاسملوی معدوم (سروان امید) را دیدم که در حال پایین آمدن از جنگل بود و به سمت ما میآمد. وقتی او به ما رسید این سرباز که چیزی به شهادتش نمانده بود فریاد میزد: ای خائن! من سرباز خمینی(ره) هستم، بیا مرا بکش، من از مرگ نمیترسم، من شجاعتم را از خمینی(ره) آموختهام. خیلی فریاد زد، آنقدر با فریاد این جملات را گفت که سروان امید هم فریاد زد، منم سرباز خمینی(ره) هستم. یعنی میخواست اینگونه خودش را نشان دهد. مضمونش این بود.
بچههای دیگر مثل سروان ایلامی، شهید کاشانی، شهید نصیری و شهید اصغر مشکی که از بچههای جهاد بود بین شهدا دیده میشدند. دموکراتها با مرکز حزبشان تماس گرفتند و دستور داده شد همه شهدا و مجروحین را تحویل ارتش بدهند، چون بحث بنیصدر خائن در ارتش مطرح بود و این دموکراتها به ارتش رو میآوردند.
ساعت نزدیک ۱۲:۳۰ ظهر بود، شهید یزدانپناه چون از لحاظ موقعیت روحی روانی بر زندان غلبه داشت، رو به من کرد و گفت: «داوود، همه بچههایی را که زنده ماندهاند صدا کن». من همه را جمع کردم، شهید یزدانپناه رو به بچهها کرد و گفت: «همه شما در این لحظه آمرزیده شدهاید.» ایشان معتقد بود با توجه به آن همه بلایا که در غربت اسارت نصیب بچهها شده، همه آمرزیده شدهاند.
همان موقع دموکراتها تماس گرفته بودند با روستایی به نام «داوودآباد» و شبانه ما را روانه آنجا کردند. آن روستا مسجدی داشت که زندان ما شد. روز بعد ما نود نفر را دوباره به «دولهتو» بازگرداندند تا آوارها را زیر و رو کنیم و بقیه شهدا را هم بیرون بیاوریم. این کار چند روز ادامه داشت و بالاخره چند نفر از شهدا را از جمله شهید مشکی پیدا کردند. دوباره فشارها ادامه یافت. چند روز بعد خبرنگار منافقین از نشریه مجاهد و خبرنگار روزنامه بنیصدر خائن وارد آن زندان شدند و با بچهها مصاحبه میکردند. مصاحبهها هم نوعاً به این صورت بود که از هم میپرسیدند، «شما فکر میکنید این ماجرا تقصیر کیست!؟ میخواستن جمهوری اسلامی را مقصر جلوه دهند.
حدود ۲۰ روز در آن مسجد زندانی بودیم سپس ما را به «گردنه» بردند که مکانی برای قاطرها بود. مدتی هم آنجا بودیم. سپس در پاییز ۱۳۶۰ ما را به زندان مرکزی «آلواتان» منتقل کردند که نزدیک سردشت و دو کیلومتری مرز ایران و عراق بود.
تا ۱۸ شهریور سال ۱۳۶۱ آنجا بودیم که بچههای ما در جبهه عملیات کردند. شهید ناصر کاظمی و شهید بروجردی آن عملیات را رهبری میکردند. عملیات پاکسازی بود. به همین دلیل دوباره ما را از آنجا بردند چون اگر میماندیم رزمندگان ایرانی آزادمان میکردند. دموکراتها ما را انداختند داخل اتاق که من نتوانستم روی پا بمانم. حس میکردم روی فنر ایستادهام. شهید یزدانپناه کمک کرد و دو سه ساعت هم در حالت نیمه هوشیاری بودیم تا آن شرایط گذشت. یک اعدام مصنوعی هم داشتند، که ما را چشم بسته به درخت بستند و لوله تفنگ را هم گذاشتند کنار صورتمان و چند خشاب خالی کردند.
واقعا آن نیم ساعت کذایی یعنی از لحظه حمله هواپیماها تا آن لحظهای که دیگر هلیکوپترها هم رفتند و ما میخواستیم بچهها را سر و سامان بدهیم قیامت را به چشم دیدیم. بنده حتی همین حالا هم وقتی میخواهم استراحت کنم و به خواب بروم همان ابتدای خوابیدن به صورت ناگهانی از زمین میپرم بالا، هنوز تشنج آن روز را در خودم حس میکنم.»
زندان دولهتو بعد از بمبارانخاطره دوم
محمود صلاحی از رزمندگان دفاع مقدس هم در کتاب خاطراتش از این جنایت نوشت: «رژیم بعث عراق شکنجههای عجیب و غریبی انجام میداد که بارزترین آن در زندان دولهتو اتفاق افتاد. رژیم بعث عراق تحت حمایت نظامی سایر کشورهای مزدور علاوه بر حمایتهای نظامی در انجام بسیاری از جنایتهای غیرانسانی آنها دخالت داشت.
رژیم بعث همانگونه که انواع روشهای بازجویی و شکنجه را آموزش میداد در به شهادت رساندن تعداد زیادی از اسرای رزمنده نیز نقش داشت به طوری که در مواردی خود مشاهده کردم که گوش رزمنده را در عملیات بریده یا انگشتانش را قطع میکردند یا آنان را جلوی کاروانهای عروسی، سر میبریدند.
پایان خوب و آسان در این زندان به معنی عفو یا آزادی نبود بلکه پایانی بود که به اعدام ختم میشد. این یکی از برنامههای مداوم زندان دولهتو بود که هر شب تعدادی از اسرا را به شهادت میرساندند.»
منابع:
داوود خاکپور مروستی، مصاحبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۰، خبرگزاری فارس
کتاب خطرات دکتر محمود صلاحی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی
کد خبر 849611 منبع: ایسنا برچسبها عراق - صدام دفاع مقدس خبر ویژه استان آذربایجان غربی ایران و عراق استان کردستان